بررسی حضور زنان در فضای شبكه اينستاگرام
_____
حالا ديگر سه سال میشود كه از پوسته هميشه منزوی خود بيرونآمدهام. پوستهای كه مرا در خود حبس ميكرد و محكومم میكرد به سكوت! سكوتی كه تا گلو در ديدنها و نگفتنها، شنيدنها و نگفتنها محبوس بود. سكوتی از جنس ناگفتنیها.
در روزهای اوليه آشنايی با اينستاگرام، همه فعاليتهايم محدود به ثبت خاطرات و عكسهای دوستانه بود. بعد از گذشت زمانی اندك و جدیتر شدن مديومی كه امكانات مورد علاقهام را فراهم میكرد، اين فضا بدل به تريبونی برای بيان همه ناگفتههايم شد. علاقه شديد به عكاسی و ثبت لحظات در كنار نوشتن همه كلماتی كه در ذهنی شلوغ پرسه ميزد، منجر به حضوری جدیتر و پررنگتر در اين فضا شد. امكان آشنايی با افراد ديگری با جهانبينیهايی متفاوتتر، كه شايد هرگز در دنيای واقعی برايم اتفاق نمیافتاد از اين دريچه بوجود آمد و من را با خيل عظيمی از همنسلهايم آشنا كرد. همنسلهايی كه گاهي تا ژرفترين عمق وجودم عكسها و نوشتهها و دغدغههایشان را تجربه كردهبودم، گاهی از تفاوتهای مابينمان لبخندی بر لبانم مینشست، گاهي هم اعتراضی عجيب به دنياهای ساختگیشان برايم به همراه آورد. حالا ديگر خودم هم نمیدانم روزانه چند مربع از زندگی چندين انسان میبينم. تنها چيزی كه برايم روشن است، مربعهايی است كه بهانهای هستند برای شكلگيری گفتمان، برای شكلگيری ارتباط، برای شكلگيری دوستی! مربعهايی كه پنجرههای خانههای درونمان شدهاند، تا از پشتش با هم سلام وعليكی كنيم و گاهی برای ورود به دنيای واقعی كه پشت اين پنجرهها میگذرد يكديگر را دعوت كنيم.
اين روزها شبكههای اجتماعی همچون عضوی جدايیناپذير از زندگی انسانهای دنيای مدرن، توانستهاند مرزهای مختصات جغرافيايی دنيای واقعی را پشت سر بگذارند و ارتباطاتي جديد، راحت و در عين حال پيچيده شكل دهند. عضوی مهم كه ضربان نبض هويت دنيای مدرن است، هويتي دوگانه با دو وجه واقعی و مجازی كه گاهی تفكيك اين دو از هم به سختی صورت میگيرد.
اينستاگرام به عنوان مديومی برای انتشار عكس، فيلم و نوشتار يكي از جامعترين و پر مخاطب ترين اپليكيشنهای سالهای اخير است. مديومی غير حرفهای كه در ابتدا برای ثبت لحظههای زندگی و به اشتراك گذاشتن آنها با افرادی فراسوی ارتباطات عادی روزانه طراحی شد. اما به مرور زمان و با نفوذ هرچه بيشتر اين اپليكيشن در زندگی روزانه، محفلی شد برای بيان تصويری و نوشتاری افكار، ديدگاهها، لحظاتی از زندگي روزانه، اطلاعرسانیهای اجتماعی، تبليغات، و كاربریهای تجاری. قابهای مربعی كه نه تنها توانست پتانسيل درونی كاربرانش را در زمينههای مختلف فعال كند، كه امكان ديده شدن، شنيده شدن، و خوانده شدن كاربرانش را فراهم آورد. دنيايی چهارگوش كه پر است از نامهايي كه هر روز بر تعداد دنبالكنندههایشان افزوده میشود، نامهايی كه هر روز شناخته شدهتر میشوند، و نامهايی كه هر روز نقل محافل و صحبتهای روزمره میشوند.
اما سهم ايرانيان از اين مديوم نزديك به پنج ميليون نفر است و طبق گزارش نيتروگرام، در اين ميان سهم زنان ايراني با چشمپوشی از افرادی كه هويت جنسی مجازیشان نامشخص است، تنها هجده درصد از اين تعداد است. حضور هجده درصدی زنان در انواع صفحات با كاربریهای متفاوت پراكنده شده است. از جمله صفحاتی كه عمده مخاطبان آنها زنان تخمين زده شدهاند، صفحاتی مرتبط با آشپزی، مدلينگ و استوديوهای عكاسی، برندهای لباس و زيورآلات، مزونها و سالنهای زيبايی است. اما چيزی كه در درون صفحات شخصی همين زنان میگذرد، جهانی است پركنتراست و پيچيده. قابهايی مربعی به همراه جملاتی الصاقی كه هر روز منتشر میشوند تا نمودی باشند از لحظات زندگی روزانه صاحبانشان. اختيار در انتخاب اين لحظات و تصميم بر انتشارشان است كه مرزی مشخص بين دنياهای كاربران بوجود میآورد. انتخابهايی كه گاهی محدود به ثبت لحظاتی از مهمانیها و كافهگردیها و ميزهای رنگين غذا میشود، گاهی محدود به خودنگارههايی آينهای میشود، گاهي هم پا را فراتر از اينها گذاشته و بدل به تريبونی برای بيان و بازتاب واقعيتهای زندگی روزمره میشود.
ويژه بانوان!
فضاهای در نظر گرفته شده مختص به زنان در مكانهای شهری، مانند وسايل نقليه عمومی يكی از پر اتفاقترين و پر قابترين مكانهای عمومي برای ثبت لحظاتی از حضورهايی زنانه در محيطهای مخصوص به خود آنها است. واگنهايی كه از ساعات اوليه روز تا ساعات پاياني آن، هزاران مسافر را از مبدا به مقصد میرساند. نيمی از اين هزاران مسافر هر روزه، زنانی با جايگاههای اجتماعی متفاوت ، در شغل و نقشهای متنوعی هستند كه برای دقايقی در اتاقكهايی كه حضور جنس ديگر را ممنوع میكند، همسفر هم میشوند. سفری درون شهری و كوتاه كه پر است از روايتهای متفاوت از زندگی روزانه زنان شهری كه آرام ندارد.
الهه محمدی، يكی از عكاسانی كه مجموعه لحظاتی از اين سفر كوتاه را ثبت كرده، درباره قابهايش میگويد: عكسهای من حاصل تمامی لحظاتی است كه در مسير رفت و آمدهای روزانه درون شهری میبينم و علاقه به ثبت آنها دارم. مترو كه يكی از وسايل نقليه مورد استفاده من است، منبعی برای شكلگيری مجموعه عكسی از اين فضا شد. مجموعهای از اتفاقات بصری متنوع در كنار همنشينی زنانی با سنين مختلف، با كادربندیهايی كه هربار مفاهيم جديدی را در لايههای پنهانی خود میساخت .
نمايش «تنهايی» در فضايی كه پر است از ازدحام جمعيت و شلوغیهای زندگی روزمره، پارادوكسی عجيب میسازد كه در آثار مهری يزدی حضور خود را به رخ میكشد. گوشههايی امن و خلوت كه يا بازتابی از تنهايی خود عكاس در فضاست و يا سكون و سكوت ساير زنان مسافر را در قابهايی خاكستری با كنتراست پايين به نمايش میگذارد. مسافرانی غرق در افكار خود با نگاههايی غيرمستقيم كه داستان خود را با زبانی ديداری روايت میكنند. زنانی كه حواسشان جای ديگری است، در مقابل چشم عكاسی مینشينند كه حواسش جز به آنها جای ديگری نيست. عكاس با شكار نجيبانه لحظاتی از دنيای همسفرانش روايتی میسازد خاكستری، از مسافرانی خاكستری!
وجود مرزبندیهای جنسيتی در وسايل نقليه عمومی تنها به مترو محدود نمیشود، اتوبوسهای درون شهری هم تن به اين مرزبندیها داده و با تمام محدوديتهایشان مجالی میسازند برای بازگويی داستانهايی كوتاه از انسانهايی ناشناخته.
تهمينه گدازگر، با ثبت قابهايی از زندگی جاری درون اين اتوبوسها، تفاوتهای مابين زنان شهرش را برملا میسازد. زنانی با پوششهايی متفاوت در نقشهايی متفاوت هر بار صاحب يك فريم از عكسهای او میشوند. همنشينی و معاشرت كوتاه اين زنان اتفاقاتی را رغم میزند كه شايد بخواهيم مخفیاش كنيم اما هرگز نمیتوانيم انكارش كنيم. نيمی از بدنه اتوبوسهای شهر از آن زنانی است كه برای دمی در آنها خستگی از تن جسم و جانشان به در میكنند، يا همچنان كه از پنجرههايش خيابان را تماشا میكنند موزيك خود را زمزمه میكنند و يا درست شبيه اتاق شخصیشان، آينهای در دست میگيرند و خطي سياه پای چشمان خسته خود میكشند. خط سياهی كه تا پيش از اين تنها در خلوت شخصی حضور داشت، حالا در مقابل چشم چندين مسافر ديگر، محكم كشيده میشود.
خودنگارهها (سلفپرتره)
يكی از پر طرفدارترين قابهای اينستاگرام، خودنگارههايي است كه از بازتاب و انعكاس تصوير خود عكاس در شيشه يا سايههای شديد و كشيده او در نور آفتاب تشكيل میشود و به وفور در اين فضا ثبت و منتشر میشود.
تلفيق فضاهايی با مختصات جدای از هم كه در تركيب با يكديگر معنايي ثانويه میسازند، در كنار حضور عكاس در قالب يك فريم، مفاهيمی متنوع و غيرتكراری خواهد ساخت. روايتهايی عجيب، عميق و خلاقانه كه حاصل چيدمانی هوشمندانه از گزارههايی متفاوت در يك قاب است. اصرار به حضور «منِ» عكاس در قابها و استفاده از «خود»، هم در مقام عكاس و هم در مقام سوژه عكس منجر به شكلگيری روايتی شخصی از لحظاتی عمومی است. روايتی از زبان عكاس كه خود را در موقعيتهای مختلف چيدمان میكند تا مفهومی فراتر از خودش به تنهايی و لحظه مورد نظرش به تنهايی بوجود آورد. عكاس از اين مسير نه تنها يك لحظه عمومی را ثبت و به نمايش میگذارد كه با دخيل كردن خود به عنوان بخشي از اثر، دغدغههای روزمره و درونی خود را هم نمايان میسازد.
نگار تكبيری، دانشجوی سال آخر عكاسی و يكی از عكاسان صاحب سبك اينستاگرام درباره خودنگارههايش میگويد: روزمرگیهای زندگیام را با ثبت لحظهای در قاب عكس و با تاكيد بر زيبايیشناسی عكاسی فرماليستی سياه و سفيد، از طريق اينستاگرام با ديگران شريك میشوم و از اين مسير میتوانم برای ثبت «خود»، به شكلی مستقيم يا غيرمستقيم آمالام را بسازم.
نسيم گلی، يكی ديگر از عكاسان اينستاگرام، با حذف رنگ از قابهايش و ساخت تركيب پركنتراستی از دو رنگ سياه و سفيد، خودنگارههای خود را به نمايش میگذارد. كنتراستی كه نشانی از تضادهای درونی يا اجتماعی عكاس را به همراه دارد. تصاويری با فضايی بیاندازه روشن و سفيد كه تنها لكه رنگ خاكستری و تيره آن، خود او به مثابه سوژه اصلی زندگی درون قابهاست.
او درباره دنيای مجازیاش میگويد: اينستاگرام برای من مثل يك دفتر يادداشت روزانهی تصويری است. از بين تمام اتفاقاتی كه در زندگی و در اطرافم جريان دارد، لحظاتی را كه بيشتر درگيرشان هستم، در صفحهام به اشتراك میگذارم. تولد و مرگ، خير و شر، تاريكی و روشنايی، ماديات و معنويات، و… سياه و سفيد. اين تضادها هميشه دغدغه درونی من بوده و زندگی من مابين اين تضادها در جريان است.
نوع ديگری از خودنگارهها، كه در آثار مهشيد محبوبیفر حضور خود را به رخ میكشد، پا را از ثبت ساده يك فريم فراتر گذاشته و به سمت چيدمانی از خودعكاس در كنار لباسهايی زنانه و مردانه در فضايی خالی و پر از انزوا حركت میكند. حضور اندك عكاس در كنار مساحت عظيمی كه لباسها و ساير آبجكتها از آن خود كردهاند، منجر به ساخت فضايی سورئال و غيرواقعی شدهاست كه نشانی است از بههم ريختگی و عدم تفكيك مرزهای واقعيت و خيال در ذهن و ديد عكاس.
خود او میگويد: سلف پرترههای من از يك دوره انزوای ناخواسته شروع شدند. از آنجا كه تنها راه ارتباطی من با جامعه هنری ، فضاهای مجازی بود، از اينستاگرام برای ارائه عكسهايم استفاده كردم. روحيه خجالتی و جمعگريزم باعث شد كه بيشتر از هرچيز از خودم عكس بگيرم و تلفن همراهم راحتترين انتخاب برای گرفتن سلفی بود. عكسهای اولم بيشتر بازی با نور پشت پنجرهی اتاقم بودند. اين خودنگارهها ادامه پيدا كردند تا جايی كه مسير جدیتری به خود گرفتند و تبديل به تلاشی برای شناختن خود و جستجويی برای پيدا كردن هويتم شدند.
زندگی در آينه!
شفق كلهر يكی ديگر از عكاسان اينستاگرام، روزمرگیهايش را در قالب سلف پرترههايی آينهای به نمايش میگذارد. او با انتخاب قابهايی از زندگي روزانهاش به عنوان زن، مادر، همسر با چيدمان آينهای كوچك در فضای درون خانهاش و بازتاب چهره خود در داخل قاب، روزمرگیهايش را ثبت میكند. عكسهايی كه ساختارهای بصری را درهم می شكند و با ايجاد فضاهايی تلفيقی مفهوم زمان را هم به چالش میكشد. گاهی بخشی از عكسها و خاطرات گذشته میشود، گاهی بخشی از ريتم حالِ در گذرش را به تصوير میكشد و گاهی هم بخشی از زندگی فرزند كوچكش كه نمادی از آينده خود اوست. درهم نورديدن زمانها و بُعدها و فضاها در يك قاب، در موقعيتهايی بسيار آشنا و ملموس در مختصات زندگی يك زن، مادر، همسر، نشانی است از كشش عكاس به ثبت غيرمعمول هرآنچه معمول است. ميزانسنهايی آشنا و تكراری كه با هوشمندی در ثبتشان، به مربعهايی سياه و سفيد بدل میشوند تا داستان روزانه زنی با چند نقش را روايت كند.
او در مورد مجموعه عكسهايش میگويد: روايت زندگی من و فعاليتهای روزمرهام در قالب خودنگاری در فضای مجازی با استقبال خوبی روبرو شد كه من را بر اين داشت كه جدیتر به اين مقوله بپردازم. روايتی ساده از بودنم در ميان اشياء و ديگران. بودنی كه هويت تو را میسازند و مسئوليتهای تورا گوشزد میكنند. ايده اوليه بسيار ساده بود و تا انتهای پروژه بسيار ساده پيش رفت. آينهام آينه آرايشی كوچكی بود كه هر زنی در خانه دارد. آينهای كه در طول تاريخ هنرهای تجسمی نمادی از بازتاب زيبايی زن بوده و من از آن به عنوان يك رسانه استفاده كردم. قابی كه حضور من و گاه ناديده شدن من را گوشزد میكند.
فراسوی مرزها
زنان عكاسی كه در كشورهای ديگر و با شرايط اجتماعی متفاوتتری ثبت روزانه خود را در اينستاگرام منتشر میكنند، در قياس با زنان ايرانی فصاهای متفاوتتری را تجربه میكنند. حضور هويت عكاس و اصرار بر «منيت» در قابهای روزانه، در فضای ذهنی عكاسان غير ايرانی بسيار اندك و كمرنگ است. بيشتر عكسها از فضاهای عمومي و خيابانها، همراه با بازی نور و رنگ و سايه است تا پر رنگ كردن خود عكاس در درون گزارههايش. در ثبت اين لحظات جنسيت عكاس به مراتب بیاهميتتر از زنان ايرانی است.
Sevil Alkan، يكي از عكاسان تركيهای است، كه فضای تك عكسهايش مملو از نور و سايههای شديد در فضاهای عمومی شهری است.
Marina Sersale، عكاس ايتاليايی، با ثبت قطعی « لحظه»، فريمهايی میسازد پر كنتراست كه حاصل انتخابهای سنجيده او از سوژهی در حال گذر است. در ويرايش تصاوير و بازی با روشنیها و تيرگیها، فيگورها در فضا حل شده و به بخشی از آن بدل میشوند. بيشتر انسانهای درون عكسهای او در حال حركت و عبور از مسيرهای معمول درون شهری هستند كه با هوشمندی عكاس در مناسبترين لحظه و به جاترين جای ممكن ثبت و ماندگار شدهاند.
در كنار جهان سياه و سفيد Sersale، اينستاگرامر مكزيكی، Jessica Gonzalez Sustaeta، رنگهای ملايم و غبار گرفته جهان خود را در معرض ديد مخاطبانش قرار میدهد. انسان، فارغ از جنسيتاش كمترين حضور را در عكسهای او دارد. بيشتر قابها برشی است از خانههای قديمی و گمشده در زمانی نامعلوم، كه گرچه خالی از جنب و جوشاند اما خالي از زندگی نيستند. عكسها روايتی است عجيب از مكانی كه گويی فردی درست در همان لحظه آنجا را ترك كرده است. گويی همه چيز را گذاشته و رفته است، اما گرمای حضورش، رنگ دم و بازدمهايش هنوز در هوا معلق است. حضور پر رنگ معماری، به خصوص سهم عظيمی كه او به ديوارها برای بازگو كردن داستانش داده است، در كنار رنگهايی ضعيف اما زنده، تصاويری میسازد با وقار و كم حرف.
Elif Gulen، اينستاگرامر تركتبار ديگر، با ايجاد تركيببندیهايی غير معمول و بديع از هر آنچه كه میبيند، چالشهايی موفق برای خود ايجاد میكند. قاببندیهايی مكجم و جسورانه كه فهم بصری او را به رخ میكشد.
با سرككشيدن به گالری عكسهای بيشتر زنان اينستاگرامی غير ايراني، فارغ از نام كاربریشان ارتباط تنگاتنگي بين نگاه عكاس و جنسيتاش به چشم نمیآيد. چيزی كه در گالریهای اينستاگرامرهای ايرانی به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه مورد توجه است، اثبات هويت عكاس و در كنارش جنسيت اوست. بخشی از هويت اجتماعی و ذهنی افراد كه به واسطه شرايط اجتماعی و فرهنگی درون جامعه هميشه مخفی و از ديدهها پنهان شده بود، در فضای مجازی امكان حضور و نمايش پيدا میكند. اين بخش از هويت پنهان شده كه توان حضور در دنيای واقعی فرد را ندارد، در هويت مجازیاش با انرژی و توان بيشتری حضور خود را اثبات میكند. اگر دغدغه عكاسان زن در فراسوی مرزهای ما «چيزی كه میبينم» باشد، اين سوی مرزها «كسی كه هستم و چيزی كه میبينم»، مهمترين اصل است.
حريم خصوصی و خودافشاگری زنان
جوامع شرقی به واسطه قدمت حضور خود در تاريخ بشريت و تفكر لايهای كه نمود بارزش درعرفان شرقی و طی مراتب كردن ديده میشود، تا سالهای اخير تاكيد زيادی بر حفظ عنصری به نام «حريم» داشت. حريم خصوصی كه حتی در نوع معماری اندرونی و بيرونی هم خود را نشان میداد و پيچكوار بر تن روح و فرهنگ مردمان اين سرزمين پيچيده بود، در سالهای اخير به واسطه گسترش هر چه بيشتر ارتباطات و نزديكتر شدن انسانها به يكديگر و كوچكتر شدن دنيای بزرگ سالهای قبل، دستخوش تغييراتی شده است. ديگر حريم شخصی و عمومی با همان تعريف قديمیاش به خصوص برای زنها، نه تنها ارزش نيست كه افراد با اختيار خود و به جهت بيان افكار و عقايد خود و ايجاد ارتباطات بيشتر، دست به خودافشاگریهايی میزنند. از انتشار عكسهای خصوصی تا بيان اتفاقات روزانه، توضيح عمومی «خود» و دنيای شخصی برای افرادی كه ناشناختهاند.
مسئله امنيت و حفظ حريم افراد در اينستاگرام كه بيشتر مديومی عكس محور است، اين روزها به كلافي در هم باف شبيه است. تعريف و انتشار دنيای شخصی برای ايجاد همذاتپنداری در انسانها و شكلگيری روابطی افزونتر از يك سو، سواستفادهها و در دسترس همه بودن اين عكسها و قابليت بازنشرشان از سوی ديگر، مسايل و مشكلاتی را برای كاربران بوجود میآورد. از انتشار عكس و فيلمهای خصوصی افراد و بازيگران مطرح تا محدوديتهای اجتماعی و شغلی بيشتر، برای قربانيان. شايد تعريف واژه «حريم خصوصی» با توجه به تغييرات اجتماعی و فرهنگی جامعه، نياز به واكاوی دقيقتری داشته باشد. واژهايی كه معنايش در طول زمان دستخوش تغييراتی بنيادين شده است. و اين روزها در تعليق يافتن معنای حقيقياش دست و پا میزند.
شهرتهای مجازی!
با ساختن يك نام كاربری و چندين عدد، هويتی جديد ساخته میشود. هويتی كه اصالتش به اعداد تاريخ تولدش نيست، اصالتش به تعداد لايكها و شستهای روبه بالاست. هرچه اعداد بيشتر، نامها پر رنگتر. هرچه تعداد دنبالكنندهها افزونتر، شهرتها بيشتر و بيشتر. اين فضا پر است از افرادی كه ديگر نام اصلیشان هم صدا زده نمیشود. تنها نام و نامخانوادگیشان، نام كاربری و اعدادیست چسبيده به هم كه همه هويت صاحبانشان را نشان میدهد. اگر تا سالهای قبل مدتها زمان میبرد تا نام كسی بر سر زبانها بيايد، اين روزها و به قول اندی وارهل؛ آدمها در عرض يك ربع ساعت معروف میشوند.
آدمهای عادی رفته رفته به سلبريتیهای دنيایي مجازی تبديل شده و هرچه عكسهای عوامپسندانه و خوشرنگ و لعاب بيشتر منتشر كنند، بر تعداد اندوخته اعدادشان هم افزوده میشود. تجارتي از جنس اعداد و ارقام! شكلگيری جمعهای دوستانه با خزانههايی پر از اعداد برابر، در كنار تبليغاتی كه سلبريتیها برای هم میكنند و يكديگر را منتشر میكنند، بيشتر شبيه به سيركی از روابطی تو در تو و پيچيده است تا ارتباطاتی نزديك و فارغ از نام و عدد.
در اين ميان هستند زنان و دخترانی كه مدام سوژه عكسهای زيبا و دل و دينبر میشوند. عكسهايی با كيفيت بصری بالا كه تصويری واحد از دخترانی با پوشش و ظاهری تقريبا مشابه، از طبقه اجتماعی و اقتصادی مشابه، و لبخندهايی مشابه را بازتاب میدهد، كه هرگونه يگانگی فردی را زير سوال میبرد. ترويج و بازنشر اين دست تصاوير، نه تنها بر ميزان شناختهتر شدن افراد كمك میكند كه الگويی ساختگی در ناخودآگاه مخاطبان اين عكسها هم خلق میكند. الگويی با تعريفی واحد از زن زيبای اين روزهای جامعه! الگويی كه آنها را از آنچه كه هستند دورتر میكند و كششی عجيب برای شبيه اين الگو شدن را در آنها بوجود میآورد. و بدين گونه است كه تركيب چند حرف و عدد و خلق يك نام كاربری، گالری تصاويری میسازد كه صاحبانشان را به خداوندگاران مدرن دنيای اعداد و ارقام بدل میكند!
فرهنگسازیهای مجازی!
قدرت انتخاب و اختيار در نمايش جنبههای محتلف زندگی روزانه و شريك شدن آنها با ساير افراد در اينستاگرام، گاهی فقط در حد و ميران يك نمايش ساده چهارگوش نمیگنجد. بلكه منجر به فرهنگسازی و ايجاد سليقهای عمومی در بين مخاطبان میشود. اين اتفاق در صفحات پر مخاطب نمود بيشتری خواهد داشت. از باب شدن اقلام پوششی و طرحهای گلدار و خالدار و … تا به صورت ناخودآگاه، ترويج سبك زندگی پرهزينه و لوكسی كه بيشتر به مصرفگرايی صرف شباهت دارد. اما نقش زنان نه تنها به عنوان عمده مخاطبان اين دست عكسها، كه حتی در ايجاد اين فرهنگ هم ديدنی است. تعريف، توضيح و توصيه برای خريد از فروشگاهی خاص، برندی خاص با قيمتهايی عموما بالای سطح متوسط اقتصادی جامعه و ايجاد نيازهای كاذب در مخاطب، موجب ترغيب بيشتر او برای داشتن و مالكيت بيشتر هرآنچه به مد و سليقه عدهای نزديكتر است میشود.
همهگير شدن نوع لباس و زيورآلات تا لوازم منزل و مبل و ظروف و … كه بيشتر شبيه به ويروسی واگيردار است، از پيامدهای به اشتراك گذاشتن اين قبيل عكسهای شخصی از دنيای شخصی است. الگوهای مصرفی زندگی انسانها در دنيای مجازی گاهی به طرز اغراقآميزی پر رنگ و تبليغ میشود. تبليغ و تكثير اينگونه الگوهای مصرفی، رفته رفته دغدغههای درونی مخاطبانشان را كمرنگتر كرده و يا به دغدغههايی در سطوح نازلتر تغيير میدهد.
ستارگان سينمايی
در ميان خيل عظيم كاربران اين شبكه اجتماعی، پر مخاطبترين صفحات، مربوط به ستارگان سينمايي است با دنبالكنندههايی فراوان، كه يا از طرفداران و هوادارانشان هستند و يا به صورت بيمارگونهای به دنبال هتاكی و بیاحترامی به اين افراد. اما سطح حضور زنان بازيگر و فضای دنيای مجازیشان، هرگز قابل قياس با ستارههای روی شانههایشان نيست!
تمامي پيامها محدود به عكسهای پرسنلي و يا سلفهای شخصی میشود، و يا در حد و ميزان پيام تبريك و تسليت برای اتفاقات روزانه و مردمی باقی میماند. افرادی از اين دست كه از محبوبيتهای مردمی برخوردارند و به جهت الگوبرداری جامعه از آنها توان اثرگذاری بيشتری بر قشر خاصي را دارند، از اين امكان خود بهرهای نمیبرند و در برابر مسايل اجتماعی، سكوت پيشه میكنند. رسالت اجتماعی اين دست افراد، اگر بيشتر از ارزشهای هنریشان نباشد، كمترهم نيست. شايد برخی از محدوديتهای اجتماعی و شغلی موجبات اين سكوت و انفعال را محيا كرده باشد. اما حضور ضعيف ستارگان در آسمان دغدغهها و رويدادهای اجتماعی چيزی نيست كه بر كسی پوشيده باشد.
متن يا حاشيه؟
اينستاگرام نه تنها در حيطه عكاسی، امكان ديده شدن را در اختيار كاربرانش قرار داد كه در نويسندگی هم پتانسيل درونی كاربرانش را فعال كرد. در شروع ماجرا متن زير عكسها ( كپشنها) توضيحی الصاقی بودند و برای توصيف بيشتر حال درون عكس استفاده میشدند. اما رفته رفته با جدیتر شدن اين بخش و پيگيری بيشتر كاربر و در كنارش خوانده شدن نوشتهها از سمت مخاطب، انگيزه بيشتری برای هرچه پررنگتر شدن اين بخش بوجود آمد. تا جايي كه كاربری اين شبكه در بعضی از صفحات، از عكاسی به نويسندگی تغيير پيدا كرد. كلماتی كه ابتدا حاشيه كمرنگی برای يك قاب بودند، حالا به متن آمده و اولويت ديده شدن را به خوانده شدن تغيير میدهند. برخی از اين نوشتهها به قدری مخاطب پيدا میكنند كه يا دست به دست چرخيده و سر از ساير شبكههای اجتماعی در میآورند، و يا چاپ شده و پشت شيشه كتابفروشیها جا خوش میكنند.
سرعت سرسامآور اين قبيل فضاهای اجتماعی كه مدام در مقابل دل و ديده كاربران اطلاعات جديدی قرار میدهد و عملاً مجالی برای خواندن باقی نمیگذارد، در برخی صفحات كاملاً معكوس عمل میكند. نوشتههايی پديد میآيند كه پا را از بيست خط هم فراتر میگذارند و به واسطه جذابيت داستان درونشان، ميل مخاطب را برای خواندن و دنبال كردن جملات بيشتر میكنند. حالا روزانه بیشمار كلمه كه راوی قصههای زنان و مردان مختلفی است به اميد خوانده و ديدهشدن منتشر میشود. حضور موفق زنان در اين بخش همانند عكاسی، تمركز بيشتری بر روی روايت داستانهای شخصی و دلنوشتههای درونیشان دارد. تركيب واژگان و خلق جملاتی بیپروا، برای روايت داستانهايی كه ريشه در جان خالقشان دارد.
عموميت بخشيدن عكاسی و نويسندگی و همهگير شدن آن، دو وجه مثبت و منفي به همراه دارد. به همان ميزان كه امكان بيان افكار و ديدگاهها و جسارت لازم برای اين بيان را در كاربران ايجاد میكند، خطر از بين رفتن اصالت عكس يا نوشته را هم در پی دارد. واژهها و تركيبشان، از يكديگر قرض گرفته میشود و آنقدر تكثير میشود كه ديگر كسی يادش هم نمیآيد صاحبان اصلیشان چه كسانی بودند. ميل به خوانده شدن و گفتن تمامی ناگفتهها در آدمی، زمانی كه مسير اصلیاش را نمیيابد برای جاری ماندن و نفس كشيدن راهی ندارد جز طغيان كردن به مسير آدمی ديگر! و درست در همين نقطه است كه آدمها يكديگر را كپی میكنند، يكديگر را تكثير میكنند، و خودآگاه يا ناخودآگاه اصالت همه چيز را زير سوال میبرند، و حاصل چيزی نيست جز كلماتی دستمالی شده و درهم كه در تركيباتی ناشيانه كنار هم مینشينند و روايتی دست چندمی میسازند.
. . .
بعد از روزها كنكاش بیوقفه در دنيايی مملو از عكس و كلمه، دنيايی مملو از زنان و مردانی كه مصرانه به دنيای درون و بيرون خود نگاه میكنند و فرصت بودن خود را با زبان هنر ثبت و جاودان میكنند، بعد از ديدن موضعگيری دوستانی از جنس ديگر و محكوم شدن به حكم جنسيتزدگي، بعد از شنيدن ادعای حل شدن مسئله جنسيت از سمت افرادی كه حتي حاضر به صحبت كردن درباره اين مسئله نشدند، با خود میگويم فرهنگ دنيای واقعی ما با تمام تضادها و پيچيدگیهايش در كنار تضادها و پيچيدگیهای دنيای مجازمان، دلمشغولیهای جديدی را برايمان رقم زده است. و مدام از خود میپرسم؛ اگر جنسيت در لايههای درونی جامعه امری حل شده به حساب میآيد، چرا تمايلی برای بحث حول محور آن نيست؟ مسافت مابين حقيقت و مجازمان چرا گاهی به قدری زياد میشود كه گويی هيچ كيلومترشماری در حافظهاش اين مقدار عدد برايی محاسبه ندارد؟ اگر يك اپليكيشن ساده توان عيان كردن استعدادهای ناشناخته درونمان را دارد، چطور میتوان آنها را كنترل كرد و به درستی پرورششان داد؟ چه میشود كه از دل يك اپليكيشن معمولی، دوستیها و دشمنیهايی شكل میگيرد چند روزه، چند ماهه، و گاهی هم بیهيچ تاريخ انقضايی. چطور میشود لابهلای كوچهپسكوچههای دنيايی مجازی، عشقی حقيقی، دوستیهايی حقيقی و حتی هنری حقيقی جستجو كرد؟ چگونه میشود لابهلای اسمها و رسمها و جمعهايی كه فقط برای هم كف میزنند و كسی جز خود را قبول ندارند، مرز باريك ميان صداقت در بيان آنچه كه هستيم و وانمود كردن به آنچه میخواهيم باشيم را تشخيص داد؟…
شايد پاسخ همه اين چرايیها و چگونگیها، چيزی در درونمان باشد. چيزی كه صداقت میداند چيست. چيزی كه سكوت نمیداند چيست. چيزی كه میخواهد ببيند و بگويد و تغيير دهد هرآنچه كه ناديدهاش میگيرد. درست شبيه جهان حقيقیمان، در جهان مجازی هم هنوز هستند زناني كه خود را زير سايه كسی يا چيزی مخفی میكنند و تن میدهند به سكوت كردن و لبخندهايی مصنوعی زدن، تن میدهند به سوژه بودن، تن میدهند به مصرفكننده فرهنگی بودن. اما كفه ترازوی زنانی كه نمیخواهند مصرفكننده فكری باشند به مراتب سنگينتر است. كسانی كه با عكسها و جملاتشان حضور خود را به بانگ بلند فرياد میزنند و پشت هيچ سايهای پنهان نمیمانند. زنانی كه ابايی از زنانگی ندارند. به جستجوی خود، به دنبال آمال خود قدم به قدم جهان درون و بيرونشان را میگردند تا به مقصد نهايی برسند؛ كشف «خود»، و به تبع آن بيپروا «خود» بودن، بیپروا « زن » بودن!
بهمن ۱۳۹۴