مروری بر نمایشگاه عکس “خانواده عزیز” شفق کلهر
_______
«خانواده عزیز» عنوان نمایشگاه عکسی از شفق کلهر است، که در مهرماه گذشته در کافه عکس مجتمع اسکان به نمایش درآمد. این مجموعه عکس دوازده فریمی که از تکنیک تصویر در تصویر (دبل اکسپوزر) بهره جستهاند، از ترکیب عکسهایی سیاه و سفید از خانه پدری هنرمند و اسکرینشاتهایی از گفتگوهای روزانه و معمولی اعضای خانوادهاش در یکی از شبکههای اجتماعی (گروهی در تلگرام با همین نام)، بوجود آمده است.
در جهان امروز که انسان معاصر تلاش میکند با تمام نیرو و دانش خود مرزهای جغرافیایی و زمانی را بشکند، هنوز چیزی در دل این صعود ِ نافرجام، خالی است. جای خالی عزیزانی که به جبر مهاجرت ، جدایی و تغییر مسیرهای زندگی، زخمی بر روح و جان بشر زدهاند. جای خالی که گویی نه با شبکههای اجتماعی (تلگرام به خصوص در ایران، اینستاگرام، واتساپ و …)، اخبار روزانه و ارسال عکس و استیکر پر میشود و نه با هیچ چیز دیگری جز خود همانهایی که نیستند. واقعیت اگر در دنیای دیروز از جنس کاغذ، عکسهای چاپ شده، نامهنگاری و شوق و شعف ارسال و دریافت کارت پستال از آن سوی کره زمین بود، امروز جای خود را به سریعترین و راحتترین شکل ممکن ارتباطِ مجازی داده است. شبکههای اجتماعی که جزء جدایی ناپذیر زندگی هر یک از ما شدهاند و سقفی هستند بر سر دلتنگیها و دوریهایمان، تا شاید درد این دوری را قدری کمتر کند. انسان گذشته اگر چارهای نداشت جز به تسلیم در برابر فاصلهها و بی خبری ناشی از آن، و تنها راه نجات جلوگیری از محو شدن تدریجی خاطرات خود را در ذهن دنبال میکرد؛ انسان معاصر در تلاشی برای پیروزی بر این مرزهای زمانی و مکانی، به ظاهر توانسته حضور را در غیاب بازسازی کند. امکان برقراری ارتباط در هر حالتی؛ تصویری، صوتی و نوشتاری به جز توان لمس کردن دیگری و در آغوش گرفتن عزیزی، که همین حس لامسه اساس روابط انسانی در دنیای محدود دیروز بوده است. اما تمامی این تلاشهای بیوقفه بشر برای زنده نگهداشتن خود به دور از عزیزانش چقدر موفق بوده است؟ آیا انسان معاصر هنوز توان تشخیص دوگانگی فضای حقیقی و مجازی را دارد؟ آیا میتواند عطش حضور حقیقی و فیزیکی را با ترفندهای غیرفیزیکی این جهان صفر و یکی، خاموش کند؟
شفق کلهر در تلاشی بصری توانسته پاسخ خود را به این پرسشها بدهد. عکسهای او نمایشی از زندگی خانوادگی انسان معاصر در عصر مدرنیته است. نمایشی که بیشباهت به زندگی و روابط ما در مقام مخاطب نیست. جنسی از رابطه که همه به نوعی با آن در ارتباطیم و به ناچار یا اختیار، به آن تن دادهایم تا هنوز بتوانیم با هم باشیم.
در مواجهه اول با آثار کلهر، شاهد برشهایی از خانهای هستیم که او و خانوادهاش روزی در آن میزیستهاند. فضاهایی عاری از ابژه انسانی؛ نمایی از میز غذاخوری جمعی، تصویری از تخت خالی دونفره، برشی از اتاق دخترهای خانواده، راهروی ورودی به پذیرایی، درِ باز شده به پلههای اضطراری و … سیاه و سفید بودن و در عین حال کنتراست بالای تصاویر پسزمینه، پتانسل دراماتیک بودن آنها را تشدید میکند. تلفیق این تصاویر با بخشهایی از دیالوگهای روزانه گروه تلگرامی «خانواده عزیز» با چهار عضو (مادر و سه فرزند دخترش)، در اولین برخورد مخاطب با اثر، او را با چالش ذهنی هنرمند آشنا میکند؛ مسأله فقدان. تمامی اعضای خانوداه روزی در این خانه و زیر یک سقف میزیستهاند، نفس میکشیدند، با یکدیگر جر و بحث میکردند، غذا میخوردند و شب را به صبح میرساندند؛ اما بعد از جدایی پدر و مادر به عنوان پایههای اصلی خانواده و مهاجرت دو خواهر دیگر او به خارج از ایران، همه آن قواعدی که میان آنها جاری بود بهم میریزد. خانه تهی میشود از هر بودنی و نبودن تنها سهماش میشود.
عکسهای پسزمینه منتخبی از یک حلقه نگاتیو سیاه و سفید از آخرین برخورد هنرمند با خانه پدریاش است. روزی که مادر کلید خانه را تحویل دادگاه داده و قرار است فردای آن روز پدر به خانه بازگردد و وسایل خود را جمع کند. دو خواهر دیگر او هم در کشاکش جدایی پدر و مادر رخت بربسته و از وطن هجرت کردهاند. هر یک از اعضای خانواده بخشی از وسایل شخصی خود را برده و بخشی دیگر را جاگذاشتهاند، و حالا هنرمند که خود در آستانه مادر شدن است، در خانهای که میداند دیگر دوباره نمیتواند به آن بازگردد، قدم میزند و با دوربیناش خود را تسلی میدهد. و به نوعی آخرین تکههای جامانده از خانواده و نشانههای حضورشان را با عکس به یادگار برمیدارد.
ذهن هنرمند در تقلایی برای بازسازی و یا حتی یادآوری زمانی است که گذشته و او میخواهد یا آرزو میکند که در حالِ اکنونش نیز جاری بود. ذهن او همچون همه ما، در تعلیقی میان این دوگانگی حضور و غیاب دست و پا میزند. انتختاب تکنیک تصویر در تصویر (دبل اسپوزر)، انتخابی هوشمندانه برای نمایش این گسست زمانی میان گذشته و حال اوست. خود او در مقدمه مجموعهاش مینویسد: «بازگشت به گذشته همیشه از کنار هم گذاردن تصاویری به خاطر میآید که گاه پیوسته و گاه بر هم در ذهن شکل میگیرند. کمتر اتفاق، صدا، اسم و حتی رایحهای است که زمان تداعی دوبارهاش بخش ادراک ذهنی ما را به سمت و سوی تصویری نکشد. اتفاقی که نمایشگاه خانواده عزیز بر اساس آن بنا شده است. نمایشگاهی که از باز تولید عکس و متنهای بر گرفته از ارتباط یک خانواده در شبکههای اجتماعی شکل گرفته است. مجموعه تصاویری که شاید در وهله نخست ادعای یک اثر هنری را ندارد .چرا که دغدغه اصلی آثار بهتصویرکشیدن مجموعه روابط یک خانواده است که تحت سیطره روند نابسامان در کنار هم قرارگیری افراد یک خانواده روایتی غم انگیز از بودنهای پراکنده را به تصویر کشیده است. خانهای پسزمینه این گفتگوهاست که پس از جدایی پدر ومادر و در ادامه مهاجرت و از هم گسیختگی کانون خانواده که روزگاری عزیز و درکنار یکدیگر روزمرگیهایشان را سپری میکردند بازماندههایی از اکنون تنها و رها شده برابر آخرین نگاه عکاس قرار میگیرد تا عریان تر از پیش آخرین فصل جدایی ها را به تصویر بکشد. این مجموعه روایتگر یک نابسامانی است در فضایی غمانگیز از برهم گذاری عکس، متن و شکلکهایی(ایموجی) که بیان احساسات را هم توان یاری ندارد.»
بنمایه اصلی تفکر او برای شکلگیری این مجموعه، نوستالژی است. کوششی در جهت نمایش میل درونیاش به گذشتهای که سپری شده و هرگز دوباره و به همان شکل سابق تکرارشدنی نیست. به گفته خود او مجموعه حاضر ادای دینی است به خانه و خانوادهای که از دست رفته است و به واسطه عنصر جدایی، شکل روابطش تغییر کرده است. و با این مجموعه تلاش میکند به بخشی از وجود خود سر بزند، و چیزی را که در آن سالها و در آن مکان سراسر خاطره جا گذاشته است، بازیابد. تصاویری از خاطراتی که نزدیک به شش سال است که از آنها دور بوده است. عکاس شبحوار در خانه پرسه میزند و توامان مخاطب حرفهایی که در گروه خانواده عزیز میخواند را گوشه به گوشه فضای خانه میشنود. خانهای که حالا جای خودش را با کسر پدر، و هجرت دو فرزند دیگر به گروهی در تلگرام داده است. گروهی که لابهلای سایر گروهها و دیالوگهای انبار شده در تلفن همراه و تبلتهایشان، حکمِ خانه جدیدی را دارد که چراغش روشن است و روزی چند بار زنگش به صدا در میآید.
اگر ابتداییترین رسالت عکاسی را ثبت و نگهداری یک لحظه از جریانِ جاریِ زمان بدانیم؛ هنرمند با پیوند دو فضای بیگانه با هم، از دو جهان غیر هم جنس از دو زمان ناموازی، احساس درون خود را از زمان جدا کرده و ترتیب منطقی آنرا بههم میزند و در قالب عکس رودرروی مخاطب قرار میدهد. و از مخاطب میخواهد عکسهایش را نه تنها ببیند، که بخواند. حتی اگر عکسها صدا داشتند، میشد صدایشان را شنید که مثلاً دخترها روز جهانی مادر را تبریک میگویند، قربان صدقه نوه خانواده (پسرِعکاس) میروند، از تمیزکاریهای خانههایشان میگویند، جای فرستادن عکس میز شام، از دستپخت یکدیگر تعریف میکنند. جنسی از مکالمات عادی و روزانه چهار زن، که در زنانهترین شکل ممکناش در بستری غیر مادی رد و بدل میشود.
عکسهای خانه که در پسزمینه کار شدهاند سیاه و سفید، و اسکرینشاتهای متنهای تلگرامی رنگین اما با خلوص رنگی پایین بر هم منطبق شدهاند. همین تفاوت خلوص رنگی مخاطب را در جهت تفکیک زمانی دو فضا، بیشتر راهنمایی میکند و در عین حال امکان خوانش مناسبتری را هم فراهم میکند. انتخاب متنها و دیالوگهای گروه «خانواده عزیز» و انطباق آنها با فضای خانه ارتباطی غیرمستقیم دارند، که همه در جهت بیان بیشتر کشش درونی هنرمند به بازآفرینی گذشته با حالِ اکنون است؛ دیالوگهای تبریک روز جهانی مادر بر تصویری از تخت دونفره خالی پدر و مادر، تصویر ورود خواهر به کشور بر عکسی از پلههای خانه پدری، عکس رنگی از میز شام بر تصویری از میزغذاخوری خانه سابق و … گرچه خود او میگوید این انتخابها خیلی از پیش تعیینشده و مرتبط نیستند، اما ذهن مخاطب به طور ضمنی به جستجوی معانی مشترک و مرتبط نهفته در عکسها، میتواند پیوندی میان آنها کشف کند. انتخاب فضاهای مشخصی از خانه نیز به درستی صورت گرفته است. مکانهایی که هم بر تنهایی و خلوت اعضای خانواده اشاره دارد؛ مثل اتاق خواب، و هم به زیست جمعی آنها؛ مثل میز غذاخوری. نحوه قرارگیری و چیدمان عکسها با فریمی از احوالپرسیهای ساده خانواده آغاز میشود. و در نهایت با فریمی به پایان میرسد که تصویر زیرین ، دری باز شده به پلههای اضطراری (فرار) خانه پدری است بر سوالی که خود او از خواهرش میپرسد: کجا رفتین نرگس؟. اشاره ضمنی هنرمند هم به نبودن و رفتن خواهراست، وهم از طرفی بیانگر سرگشتگی خود او میان دو گذشته و اکنون است. فرار او از حال به گذشته و بالعکس. مسیری که درذهن او مدام طی میود؛ رفت و برگشت میان گذشته و حال. گویی گذشته پناهگاهی است برای بیمعنایی، بیپناهی و خلا درونی حالاش، که میتواند با رجوع به آن خود را بازیابد.
عکاسی برای او به مثابه ابزاری است برای تحمل این دوری و فصل خانواده، و هم تقلایی است ذهنی برای انکار آن. کوشش نافرجام انسان در عکاسی، باز هم به تولید تصویری غیر قابل لمس از زمان میانجامد. تصویری که تنها خاطرهای از یک لحظه سپری شده است، نه دقیقا خود آن. و همه اینها نشانی است از تسلیم انسان در برابر جریان بیوقفه زمان.
امر فقدان یا غیاب، چالش ذهنی همیشگی بشر بوده و خواهد بود. اما آنچه انسان معاصر با آن روبه روست، تقلایی نه چندان موفق برای غلبه بر آن است. که حاصلش حرمانی است مشترک از این حجم عظیم اطلاعاتی که هر ثانیه به دست دیگران میرسانیم و از آنها دریافت میکنیم و همچنان حفره خالی درون احساس و حافظهمان را پر نمیکند. اگر بپذیریم هر مفهومی با ضدش معنا میشود؛ بشر راه غلبه بر غیاب را در حضور دنبال میکند، و مسیری که کلهر برای غلبه بر فقدان خانواده جستجو میکند، در حضور آنها در گذشته است. مخاطب برای خوانش آثارش نیاز به توضیح ندارد، چرا که عکسها را میخواند و به واسطه اشتراک ذهنی با هنرمند درتجربه امر فقدان در جهان امروز، تعابیر درون تصویر را نیز تشخیص میدهد. مجموعه «خانواده عزیز»، روایتی غمانگیز از تجربه فردی و همزیستی غیاب فیزیکی و حضور غیرفیزیکی انسان است، دردی که جز به ضدش درمان ندارد.
شماره بیست پ هشتم مجله زنان امروز
آبان ۱۳۹۶