مروری بر آثار هما دلورای، طراح گرافیک
ــــــــــــ
طراحی گرافیک از بدو نامگذاریاش با هدف کارکرد بخشیدن در جهت القای پیام و مفهومی به مخاطب، معرفی شد. هنری که به طور مشخص به جهت تکثیر و کاربردیبودن در زندگی روزمره مردم، مرز خود را از سایر هنرهای بصری جدا کرد و حلقه ارتباطی میان سفارشدهنده کالا (اعم از فرهنگی یا تجاری)، و مخاطب مربوط به آن کالا شد.
اگر تعریف طراحی گرافیک را صرفا از اقلام ملموسی که به دست مخاطب میرسد؛ مثل نشانه، پوستر، کتاب و غیره رها کنیم و آن را به تعریف مسیری بسط دهیم که در طی آن، طراح چگونگی بیان پیام به مخاطب را مورد بررسی قرار میدهد؛ بیشتر به چند جانبه بودن این حوزه پی خواهیم برد. هنری که به سبب کاربردی بودن آن و حضور اصل مخاطب، همیشه ارتباط تنگاتنگی با لایههای پنهان جامعه دارد. بدیهی است اتفاقات سیاسی، تاریخی، اقتصادی، توسعه و پیشرفت تکنولوژی و تغییرات فرهنگی در یک جامعه، تاثیر مشخصی بر گرافیک آن جامعه خواهد داشت.
تاریخ گرافیک ایران، از ابتدای ورودش با چاپ سنگی در اولین روزنامهها، تا همین روزهای بیقراری که هر روز با اتفاقی جدید و دادههای جدیدتری مواجه هستیم؛ چهرههای متفاوتی به خود گرفته است. هر نسل از طراحان گرافیک گرایش و فضای مخصوص به خود را پایه ریزی کردند و دستاوردهای خاص خود را در تناسب با روح جاری زمانه داشتند. اما نقطه عطف روند طراحی در ایران، زمانی است که جامعه خود را برای تغییرات بنیادین فرهنگی و سیاسی آماده میکند.
با روی کار آمدن دولت اصلاحات در دهه هفتاد، و رونق جدی حوزه نشر و مطبوعات؛ تغییر رویکرد مشخصی در حوزه گرافیک بوجود آمد. با گسترش تعداد روزنامهها، رواج چاپ رنگی و در کنارش حمایت بیش از پیش دولت از ناشران بخش خصوصی و کمکهای مالی به آنان، نه تنها جایگاه طراح گرافیک به جایگاهی پررنگتر و تأثیرگذارتر ارتقا پیدا کرد، که تمامی این عوامل باعث ایجاد خط فکری جدیدی در گرافیک آن زمان شد. رویکرد نوینی که توسط نسل چهارم گرافیک ایران شکلگرفت و بیشتر در پی کشف هویت بود؛ چه هویت ملی و جمعی ایرانی و چه هویت شخصی خود طراح که در قالب سبک شخصی و منحصر به فردش ارائه میشد. مهمترین شاخصه نسل چهارم گرافیک ایران در این دوران، رجعت آنان به هنرهای سنتی و دکوراتیو ایرانی بود. توجه به حروف و تایپ فارسی در این سفر جستجوگرایانه به گذشته، مهمترین دستاورد طراحان نسل چهارم گرافیک بود. در آثار آنها، حروف دیگر فقط رسالت خوانایی را به عهده نداشتند، بلکه به عنوان عناصر بصری مورد استفاده قرار میگرفتند و ارزش زیباییشناسانه داشتند.
با گذشت زمان و تسلط بیشتر طراحان به نرمافزار و حضور طراحان نسل چهارم در دانشگاهها و محیطهای آموزشی در مقام استاد، نسل پنجمی از طراحان گرافیک تربیت شد که به مراتب از نسل پیشین خود جسورتر و تجربهگراتر بودند. انعکاس هنر و هویت ایرانی با رویکردهای بدیع و تجربهگرایانه در برخورد با تایپ فارسی، تقدس زدایی از خوشنویسی ایرانی، ترکیببندیهای مدرن در آثارشان به خصوص در طراحی پوستر و جلد کتاب؛ از جمله دغدغههای نسل پنجم گرافیک ایران است.
هما دلورای، یکی از نامهای آشنای نسل پنجم گرافیک ایران است. کسی که توانست نام خود را جز پرکارترین و خلاقترین زنان طراح ایرانی ثبت کند و با سبک و سیاق شخصیاش، آثار خود را از سایر هم ردیفانش جدا کند.
او با زبانی پیچیده، رازآلود، مبهم و چالش برانگیز با مخاطب سخن میگوید. زبانی تصویری که از دل هنرهای سنتی ایرانی- اسلامی خلق شده و در عین حال نیمنگاهی به هنرهای روز جهان دارد. دلورای مسیر پیدا کردن لهجه و بیان شخصی خود را، از تمرینات و جستجوهای کلاسهای دانشگاه آغاز کرد. تجربههایی ابتدایی در تایپوگرافی فارسی که به سبک پیچیده او در طراحی منجر شد. بین سالهای ۸۴-۸۵ و با شروع پروژه پایاننامهاش با عنوان ” طراحی پوستر برای ۱۰ شاعر ایرانی”؛ برهههای تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری در روزگاری که این شاعران زیسته بودند را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. و همین مسیر توانست شیفتگی او به هنرهای سنتی و نقشمایههای ایرانی را بیشتر کند. حضور رضا عابدینی، از پیشگامان نسل چهارم گرافیک ایران و شیوه تدریس منحصربهفردش به عنوان استاد برای او، بیشک در جسارت و توان دلورای برای عبور از راههای رفته و کشف مسیرهای جدید تأثیرگذار بوده است. خود او در مورد این تاثیرگذاری مىگوید: “طی سالهایی که با رضا عابدینی کار کردیم چه در دانشگاه و چه در آتلیهی شخصیاش بنا بر نیاز، علاقه و دغدغهی جمعی، پروژههای تایپوگرافی متفاوت و زیادی را تجربه کردیم. خط و نوشتار فارسی برای رضا عابدینی اهمیت ویژهای داشت. او معتقد بود تمام مشکلات گرافیک ایران به خاطر نشناختن خط فارسی است، به مرور وسواس و دغدغهی رضا عابدینی تبدیل شد به وسواس و دغدغهی تعداد زیادی از ما و در نحوهی دیدن و پرداختنمان به خط و نوشتار فارسی تاثیر بسزایی گذاشت. این بود که در سالهای 1386 تا 1389 رضا عابدینی به همراه تعدادی از ما در کارگاه “دبیره” به صورت جدی به مطالعهی عملی و نظری پیرامون خط و زبان فارسی پرداختیم”.
درست از همینجاست که بنیان اصلی آثار دلورای بر پایه حروف فارسی شکل میگیرد. آشنایی او با خط کوفی بنایی و آزادی عملی که این خط به طراح میدهد، به جهت ساختار هندسی که در خود دارد، جسارت او برای تغییر فرم حروف و برخوردهای متفاوت با آنها را بالا برد. او میتوانست با استفاده از پتانسیلهای تصویری این خط، فضاهای مثبت و منفی، شکستن و چرخش حروف در ترکیببندی؛ حروف را هر طور که میخواهد رسم کند. به گفته خودش: “خط کوفی بنایی علاوه براین که از مبانی و اصول گرافیکی برخوردار بود، از این جهت که تماما سطح بود به نظرم بیشترین هماهنگی و سازگاری را با ساختار نگارگری داشت. بدینصورت سطوحی را در اختیار داشتم که میتوانستم مانند نگارگری سرتاسر با نقشمایه بپوشانمشان. این قابلیتهای نامحدود، انتخابهای متنوعی را در اختیارم قرار داد که توانستم بدون محدود کردن ذهنام چیدمانهای جدید و خلاقانهای را تجربه کنم و در نهایت با ترکیب و تلفیق آن با ساختار و زیباییشناسی غالب در نگارگری تجربیات جالبی رو شروع کنم”.
حساسیتهای بصری او نسبت به حروف فارسی در آثارش، در پیوندی همیشگی با موتیفها و فرمهای تکرارشوندهای است که از هنرهای ایرانی وام گرفته است. تنیدگی حروف و نقشمایهها در طرحهایش، ترکیباتی پیچیده و معماگون میآفریند. ترکیباتی که مخاطب برای خوانش آنها باید تأمل کند و نمیتواند ساده از کنارشان گذر کند. او از آن دست طراحانی است که مسیر شخصی خود را در سادهسازی و مختصرسازی طراحی برای مخاطب، نیافته است. هرگز نمیخواهد پیامش را در سریع ترین و سادهترین شکل ممکن به مخاطب القا کند. بلکه از آن مفهوم اصلی، معمایی بصری میسازد؛ و از همین طریق ذهن مخاطب را برای کشف معما به چالش میکشد. مخاطب باید پیام نهفته در لابهلای المانها و نشانههای کدگذاریشده را کشف کند. همین احساس چرخش نگاه مخاطب در اثر، و تلاش او برای یافتن جواب این معما، سبک طراحی او را به بازی بدل کرده است. بازی دو سویهای که لذت کشفاش هم از آن مخاطب است و هم طراح.
پروژه اخیر او با نام هفت پیکر که در بهمنماه سال گذشته در گالری پروژههای آران به نمایش درآمد، یکی از جامعترین آثار اوست که میتواند مخاطب را با روحیه و جهانبینی دلورای بیشتر آشنا کند. او در هفت پیکر به باورهای عامی، اعتقادات سنتی، آموزههای مذهبی، آداب و رسوم و افسانههای ایرانی پرداخته است. هفت پیکر مجموعه اعدادی است که در باورهای عامیانه تکرار میشوند و جایگاه مقدسی دارند (۲،۳،۵،۶،۷،۴۰). او در ساخت این پروژه از هنرهای سنتی مثل پردهنویسی، گلدوزی، کتابسازی، چهلتکه دوزی، خوشنویسی ایرانی و… بهره برده است. او با مطالعه در زمینه علوم غریبه، دریافت در این علوم بیشترین چیزی که نمود دارد استفاده از اعداد است. حروف و اعداد نقش گستردهای در بیان و شکلگیری علوم غریبه داشته و اساس آن را تشکیل میدهند؛ در خط ابجد که از خطوط مهم در علوم غریبه به شمار میآید هر حرف آن معادل با عددی است، از این رو به دلیل اسرار و رموزی که در این علوم برای حروف و اعداد قائلاند، اعداد را بستر مناسبی برای پرداختن به این موضوع دید. دلورای در مورد مطالعاتش بر علوم غریبه میگوید: “در علوم غریبه، اذکار، ادعیه و تکرار اهمیت زیادی دارد و با تکثیر یک کلمه و عدد به قدرت و کارآیی آن افزوده میشود. بر این اساس اعداد خاصی معنی پیدا میکنند. طبق بررسیهایی که داشتم اعدادی که بیشترین مورد استفاده در باورها و اسطورههای ایرانی داشتند را انتخاب کردم اما چون تعداد آنها زیاد بود برای خودم محدودیت قائل شدم و با توجه به تقدس و تمامیت عدد هفت در فرهنگ عامه، 7 عدد را از میان آنها انتخاب کردم”.
او به واسطه تعهدی که به تاریخ هنر کشورش دارد، تلاش میکند پیوندی میان گذشته و حال بزند؛ پیوندی که دغدغهاش هویت ایرانی است. حروف، نقوش تزیینی، حتی باورها و سنتهای فرهنگی ایرانی برای او مواد خامی هستند که می تواند به کمک آنها و ترکیب آنها با المانهای جهان معاصر، تولید اثر کند. در بیشتر آثارش عناصر و موتیفهای سنتی ایرانی، در تلفیقی هماهنگ با المانهای زندگی روزمره و شهری قرار میگیرند. او تقابل میان سنت و مدرنیته در آثار خود را که بیشباهت به جامعه حال حاضرش هم نیست، به گونهای در هم میتند و می بافد که هر دو جزئی از یک کل میشوند. گویی او با طراحی، توانسته حلقه گمشده ارتباطی میان گذشته و آینده، سنت و مدرنینه را کشف کند و آنها را در ادامه یکدیگر ببیند.
آثار دلورای شمایلی ایرانی دارد و در عین حال بوی کهنگی زمان سپریشده را نمیدهد. جسارت او در استفاده از رنگهای نامتعارف و شاید کمتر استفادهشده، پالتی شخصی برایش آفریده است. پویایی و خیرهکنندگی رنگها در کنار توان بالای او در ساخت و ساز، دیگر ویژگی بارز سبک شخصی اوست. او با ساخت و سازهای به جا و دقیقش، مرز میان طراحی و تصویرسازی را از میان برداشته است. خود او در خصوص حضور پررنگ تصویرسازی در آثارش میگوید: “از دوران هنرستان علاقهی زیادی به طراحی و تصویرسازی داشتم و در سالهای اول دانشگاه همچنان تصویرسازی میکردم، حتی دورهای انیمیشن هم کارکردهام. اما به مرور زمان، با تغییر علایق و دغدغههایم کنارشان گذاشتم چرا که دوست داشتم مسیرهای تازهای را در زندگی کاری و حرفهایام جستجو و تجربه کنم. اما تاثیر این فعالیتها بر کارهایم، نوع نگاه و نحوهی پرداختنم به موضوع همچنان باقی است. همیشه دوست دارم چیزها را گرفته و با اجرای تصویرسازیهای بهدقت پرداختشده و پر جزئیات، آنطور که دوست دارم از نو بسازمشان”.
او و سایر طراحان نسل پنجم گرافیک، به سبب رویکرد مدرن و ساختارشکنانهای که در پیش گرفتهاند و تعریف جدیدی که از طراحی گرافیک ارائه کردهاند، از سوی بسیاری از طراحان پیشکسوت متهم به تکرار و فرمالیزه کردن روش طراحی شدهاند. او در پاسخ به تفکری که همیشه به آنها برچسب غیرکاربردیبودن زده و تاخته است میگوید: “نسل پنجم طراحان گرافیک در بدو شکلگیری به جهت گرایش روزافزونشان به “تایپوگرافی” با انواع اتهامها روبرو شد. نسل جوانی که از یکسو در پی کشف راهها و تجربیات تازهای بود تا هویت ایرانی خود را در جهان معاصر بازیابی کند و از سویی دیگر خواستار همسو کردن خود با پیشرفتهای تکنولوژیک جهان معاصر بود. از این رو راهی متفاوت از نسل پیش از خود برگزید و برچسبهایی نظیر فرمالیست، کارکردگریز و خالی از محتوا به کارهایشان زده شد. مشکل از جایی شروع میشود که ما بهجای این که هر پدیده و رویکرد جدیدی را در بستر و چارچوب خود و زمانهاش گنجانده و نقد کنیم با نگاهی سلبی و جزماندیشانه به آن تاخته و انواع اتهامها را به آن میبندیم. فارغ از این که رسیدن به سبک و زبان شخصی نه یک شبه امکانپذیر است و نه آنقدر سطحی و دمدستی با تکرار کردن یک رویه. طراحی گرافیک چه از لحاظ فرم و چه از لحاظ محتوا یک حرفهی چندوجهی و التقاطی است که با تغییر شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همواره در حال شکلگیری و دگرگونی است. برای پشت سرگذاشتن کلیشههای مرسوم و رسیدن به راهحلهای ارتباطی جدید و منحصربهفرد، طراح گرافیک باید به طور پیوسته خودش را در تماس و مواجهه با جهان خارج، هنرها و ایدهها قرار دهد تا کارهایش بازتابی باشند از شرایط و اجتماعی که در آن زندگی میکند و این امر نه مقلدانه و کورکورانه و تنها با مطالعه، پشتوانهی فکری، تلاش و تجربهگری بسیار میسر است”.
شاعرانگی نگاه دلورای در طراحی، در کنار توجه ویژهاش به هنرهای گذشته ایرانی؛ آثارش را بدل به شعری نو کرده است. و از او شاعری ساخته که نه با کلمات، که با نگارهها و نقشمایهها شعر میسراید. جهان او در مقام طراح گرافیک، جهان بیمرزی است که نه کاملا در گرافیک خلاصه میشود و نه در حروفنگاری صرف و نه حتی تصویرسازی. او مرزهای میان هنرها و حوزههای مختلف را کمرنگ میکند و در ترکیب آنها با یکدیگر، هنر دیگری را میسازد که ماندنیتر، چالشبرانگیزتر و قابل تأملتر است.
هما دلورای، بیشک یکی از تأثیرگذارترین زنان طراح ایرانی است که در فضای مردمحور گرافیک ایران با تمام انتقادها و حواشی و سختیهایش که کار حرفهای را برای یک زن دو برابر سختتر میکند؛ نه تنها حضوری فعال دارد که هرگز دریچههای خلاقیت را به روی خود نمیبندد و خود را محدود نمیکند. خود او میگوید: “عدهای از ویژگیهای سبکی و زیباییشناسی غالب بر کارهایم استقبال کرده و آنها را دستآوردهایی نوآورانه خواندند و عدهای هم به مخالفت با آنها پرداختند. مخالفان، کارهایم را بیش از حد معمول فرمالیستی، آرتیستیک، شخصی و زنانه می دانستند و این ویژگیها را در تعارض با گرافیک دیزاین دانسته و سعی داشتند با خطاب کردن من به عنوان گرافیک آرتیست و نه گرافیک دیزاینر، شاید به گمان خودشان جایگاه و شأن حرفهایام را تنزل دهند. فارغ از این که من هیچ مخالفتی با هیچ کدام از این تعابیر و تعاریف نداشته و ندارم و چه خوب و چه بد، به آنها اهمیت نمیدهم چرا که من اینگونه فکر میکنم، اینگونه زندگی میکنم و اینگونه کار میکنم. من با کمال میل از هر چیز نامتعارف، نامربوط، و رنگارنگ استقبال میکنم. چیزها را میگیرم و آنطور که دوست دارم از نو میسازمشان. در طی سالها پیوسته به دنبال یافتن روشهای جدید و نامعمولی بودم در بهکارگیری همزمان عناصر سنتی و عناصر امروزی برای رسیدن به لحنی که متعلق به خودم، امروزم و جامعهام باشد. رویکرد من در طراحی گرافیک گر چه در وهلهی اول به شدت تجربی، رادیکال، نامتعارف و فرمالیستی به نظر میرسد اما “مفهوم” در آثارم غایب نیست و تنها به لایههای زیرین برده شده و در میان فرمهای درهمتنیده جاگذاری شده است. مفهوم در کارهای من تنها نیازمند رازگشایی است همانطور که هنر شرقی همواره نیازمند رازگشایی است. طی سالهای آموزش یادگرفتم که هیچوقت خلاقیتم را مهار نکرده و در مواجهه با موانع محتمل پیشرو دلسرد و ناامید نشوم و تا جایی که میتوانم برای به سرانجام رساندن کارها و تجربیاتم تلاش کنم. یاد گرفتم اگر خودت را محدود به خطقرمزها، اصولها و چارچوبهای از پیش تعیین شده کنی نمیتوانی از آنها بگذری، پس نمیتوانی تجربه کنی. در فرهنگ ما برای بیشتر چیزها بویژه سنت و فرهنگ پیشینیانمان محدودیتها و بایدها و نبایدهای بسیار وجود دارد و هر تجربهی تازهای پیرامونش با مخالفتهای بسیار مواجه میشود. به نظر من اصول برای آموختن و پشت سر گذاشتن است. یک طراح گرافیک ناگزیر است برای تجربهگری، رسیدن به زبان بصری ویژه و دستیابی به شیوههای بیانی جدید رویکردهای متفاوت و شاید نامتعارفی را در پیش گرفته، ساختارشکنی کرده و دست به آزمون و خطا بزند”.
در جامعهای که هنوز باور دارد جنسیت عامل تعیینکنندهای برای موفقیت یا عدم موفقیت افراد است؛ هما دلورای با تلاش بیوقفه و جستجوی راههای جدید در حرفهاش، پتانسیل خود را در حوزههای تخصصی به عنوان یک زن نمایان میسازد؛ دری از این هزارتوی بیاعتمادی به زنان را میبندد، و دریچه دیگری را به فرداهای نیامده میگشاید.
شماره سی و سوم مجله زنان امروز خرداد ۱۳۹۷